نویسنده
استادیار رشته علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق(ع)
چکیده
در بحث روشهای تفسیری، مسئلۀ «تفسیر به رأی» پیوسته یکی از لغزشگاههای خطیر در امر تفسیر قرآن بوده است. خاستگاه این موضوع که بعضاً با عناوین مشابه دیگری همچون «قول به رأی» یا «تکلم به رأی»، از آن یاد میشود، مجموعۀ روایاتی است که در جوامع روایی و متون تفسیری فریقین نقل شده و همواره اندیشۀ مفسران را به خود مشغول ساخته است. لحن بسیار تهدیدآمیز این روایات که از یک سو، عامل تفسیر به رأی را تا سر حد کفر و مستوجب آتش دوزخ شدن پیش میبرد و از سوی دیگر، نتیجۀ این نوع تفسیر را ولو صحیح، بدون ارزش و اعتبار علمی میداند، هر پژوهشگر مسلمانی را وامیدارد دربارۀ سند و حدود دلالت روایات وارد در این زمینه تأمل کند؛ بهویژه آنکه قرآن کریم با تعابیر مختلف نظیر «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ...» (نساء:82 و محمد:22) و «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الألْبَابِ» (ص:29) و نظایر آن لزوم تدبر و تعمق در قرآن را به همگان گوشزد میکند. این بدان معناست که ما همانطور که مأمور به تدبر در قرآن هستیم، باید خود را از آفت هولناک «تفسیر به رأی» در امان نگاه داریم. مطمئناً اگر معنای تفسیر به رأی واکاوی شود، خودبهخود مفهوم صحیح تفسیر و تدبر در قرآن روشن خواهد شد. این جستار بر آن است که به دو سؤال اساسی زیر پاسخ گوید:
الف. روایات ناهی از تفسیر به رأی و نظائر آن تا چه حد دارای اعتبار است؟
ب. حدود دلالت این روایات و وجه تمایز تفسیر به رأی از تدبر مورد تأکید قرآن چیست؟
کلیدواژهها